a time of a great sorrow

After struggling and fighting with mommy about nothing but bullshit I would like to read this poem from Sohrab Sepehri
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هيچ يک از مردم اين آبادی
به حباب نگران لب يک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم می گذرد...
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عريانند !
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز...

سهراب سپهری

Comments

Popular posts from this blog

A Poem by Victor Hugo "I wish you"

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست / تو خود حجاب خودی حافظ از میان بــرخیز

Your half birthday